دلم تنگ است از دنیا چرایش را نمیدانم

نازنینم

         تو را نمی دانم اما من خوب به یاد دارم که:

قرار بود عشق،زندگی،نان و... را قسمت کنیم .قرار بود عشق را در چشم ها ،زندگی را در نگاه ومعنای

عاشقی را در وفای عشاق ببینیم.قرار بود تا همیشه در کنار یکدیگر بمانیم وبا هم سروده های عاشقانه

مان را سر دهیم .اما...

با اینکه خوب می دانم لحظه به لحظه به ثانیه های تلخ جدایی نزدیک ونزدیکتر می شویم امانمی خواهم

نام ان را بر صفحه ی اخر دفتر عشقمان ثبت کنم.

ودر اخر بهترینم نمی دانم سهم من از تو چه بود ،شاید سهم من از تو همان تک ستاره ای بود ،که با

اولین نگاه تو بر زمین افتاد ،همان تک ستاره ای که در اولین روز پیوندمان ،با اولین حرف عاشقانه مان

از اولین نگاه های اسمانی قلبمان بر سنگفرش حیات زندگیمان افتاد .

نوشته شده در شنبه 24 / 12برچسب:,ساعت 5:10 PM توسط B3HI| |

((ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...
ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.
ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم((...
امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود. . .
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم. . .
امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری...
چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را...
باور کن ...
که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد

نوشته شده در شنبه 24 / 12برچسب:,ساعت 5:5 PM توسط B3HI| |

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست

نوشته شده در شنبه 24 / 12برچسب:,ساعت 4:55 PM توسط B3HI| |

 

 

یکی بود یکی نبود ، توی این دنیای بی پناه و تنها جز خدا هیچکسی نبود . میخوام از قصه ی تنهایی و سختی ها بگم از غریبی

 

تو دنیایی که مالکش فقط خداست و هرکسی خودشو مالک میدونه . اما این وسط مالک بی صداست و فقط تماشا میکنه ،

 

 تماشا میکنه تا ببینه بین دنیاو آدم کدوم یکی برنده میشه ، تماشاگر از اون بالا هرصبح به دعوای بنده و دنیاش میخنده

 

و تاسف میخوره بحال فرصتها که بی گناه و مظلوم دارند از دست میرند چون این وسط فقط این فرصتهاست که داره نابود

 

میشه و دنیا و آدم بی تفاوت هر روز به جون هم میافتند و با صدای جنگ و دعواهاشون صدای گذر فرصتهارو نمیشنوند

 

که فریاد میزنند ، فریاد ما بی آنکه بخواهیم، در گذریم بشتابید و مارا دریابید .یادمون رفته وقتی بالهامونو بصورت امانت

 

نزد فرشته گذاشتیم و اومدیم پایین تا سرو گوشی آب بدیم ، وای حالا سالهاست از اون روزها میگذره و ما یادمون رفته

 

یادمون رفته که باید برگردیم و خاطرات زمینی رو اون بالا تعریف کنیم برای فرشته های دیگه .  و من سالهاست که به

 

دنبال بالهای گمشده ام میگردم ، یادم رفته اونو دست کدوم یکی از فرشته ها بصورت امانت سپردم . خیلی میترسم از اینکه

بالهامو گم کرده باشند ، خدایا حالا من چطوری برگردم پیشت کمک کن.کمککککککککک

 

نوشته شده در شنبه 3 / 12برچسب:,ساعت 2:16 PM توسط B3HI| |

گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...

 

 

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...

 

 

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

 


اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی

 

و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...

نوشته شده در شنبه 3 / 12برچسب:,ساعت 1:57 PM توسط B3HI| |

 


دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی؟

 

 

 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی

 

آنگاه که کاخ آرزوهایه کسی را ویران می کنی

 


آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی

 

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

 

 

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی

 

 

آنگاه که خدا را میبینی وبنده خدا را نادیده میگیری

 

 

می خواهم بدانم

 

دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی

تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

نوشته شده در شنبه 3 / 12برچسب:,ساعت 1:27 PM توسط B3HI| |

 

 

 

 

 

كوروش كبير ميگويد:

 

 

 

 

 

 


بودن با كسي كه دوستش نداري,

 


 

 

 

 

 

و نبودن با كسي كه دوستش داري...

 

 

 

 

 

 


هردو رنج است...

 

 


پس اگر همچون خود نيافتي همچو خدا تنها باش...

نوشته شده در شنبه 3 / 12برچسب:,ساعت 1:22 PM توسط B3HI| |

دیشب همی چی تموم شد...

با احساسم بازی کرد وفت...

اصلا یه ذره هم ناراحت نشد...

دلمو شکست....

غرورم شکست....

الان من موندم و خاطراتش...

دیشب راحت سرشو گذاشت خوابید...

فقط یه کلمه گفت نمیشه....

اخه نامرد چرااااااااااااااااااا؟

چرا باهام اینجور کردی؟

اه دیگه خستم....

نوشته شده در شنبه 3 / 12برچسب:,ساعت 10:56 AM توسط B3HI| |

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم ، که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ می کند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمی بیند و نمی داند که چقدر دیگر می تواند بنویسد …


پدرم هر وقت می گفت "درست می شود" ... تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ می باخت...!



وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه...
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری

 


پدرم ،تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد باشند ! به سلامتی هرچی پدره

نوشته شده در جمعه 2 / 12برچسب:,ساعت 5:24 PM توسط B3HI| |

 
آخر سر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست
 
بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید . . .
 
.
 
.
 
وفادارترین زن ها نه موطلایی ها هستند، نه مو خرمایی ها و نه مو مشکی ها
 
بلکه مو خاکستری ها هستند!
 
چارلی چاپلین
 
.
 
.
 
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که ” ای کاش” تکیه کلام پیریت نشود . . .
 
.
 
.
 
دنیای بیرحمیست
 
چه زود پیش چشم عزیزانمان ارزان می شویم

چاره کم کردن رابطه ست که لااقل به مفت نفروشنمان . . .

نوشته شده در جمعه 2 / 12برچسب:,ساعت 5:21 PM توسط B3HI| |


Power By: LoxBlog.Com